گفتی که سخن مگو ، نشستم خاموش
گفتی مشنو ، پنبه نهادم در گوش
گفتی که مبین ، دو چشم خود را بستم
گفتی که نفهم ، چه کنم چاره ی هوش
بر من در وصل ، بسته می دارد دوست
دل را برما شکسته می خواهد دوست
زین پس من و دل شکستگی بر در او
چون دوست، دل شکسته می دارد دوست
گفتم که دلم هست به پیش تو گرو
دل باز ده آغاز مکن قصه ی نو
افشاند هزار دل ز هر حلقه ی زلف
گفتا که دلت بجوی بردار و برو
آن شب که شود اذا النجوم انکدرت
وآن روز دگر اذا السماء انفطرت
من دامن تو بگیرم اندر سئلت
گویم صنما بای ذنب قتلت
یک چشم من اندر غم دلدار گریست
چشم دگرم حسود بود و نگریست
چون روز وصال آمد او را بستم
گفتم نگریستی نباید نگریست
یک نیم رخت الست منکم ببعید
یک نیم دگر ان عذابی لشدید
بر گرد رخت نبشته یحیی و یمیت
من مات من العشق فقد مات شهید
برای دانلود فایل آشنایی با الگوریتم ژنتیک اینجا کلیک کنید.
گفته بودی که چرا محو تماشای منی
آن چنان مات که یک دم مژه بر هم نزنی
مژه برهم نزنم تا که ز دستم نرود
ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی
شب های دراز بی عبادت، چه کنم
طبعم به گناه کرده عادت چه کنم
گویند کریم است و گنه می بخشد
گیرم که ببخشد زخجالت چه کنم...
************************
هر روز هفده بار بر سجاده به جزر و مد می ایستیم تا "دریا" شدن فراموشمان نشود.
************************
آدما نردبون میزارن زیر پاشون تا برن اون بالا برسن به خدا غافل از اینکه خدا پایین نردبونو سفت گرفته تا آسیبی به اونا نرسه
************************